بوی خدا

آخرین مطالب

امکانات وب

رمان قبله من31

قسمت31 میخندم و یک خیار نصفه که درظرف سالاد بود برمیدارم و به طرف اشپزخانه میروم. بلند می پرسد: ببینم بچه تو امتحان نداری؟ درس و مشق نداری؟! _ وای مامان کارامو کردم. _ ببینم این استاده مرد خوبیه؟!بابات خیلی نگرانته. میگه این استاده میشنگه. قسمت31 میخندم و یک خیار نصفه که درظرف سالاد بود برمیدارم بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 234 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 8:26

رمان قبله من32

قسمت32 خانوم اسماعیلی بعداز توصیحاتش ازکلاس بیرون میرود و دوباره بچه ها مثل زندانی های به بندکشیده ازجا میپرند و مشغول مسخره بازی میشوند.میترا که بابرگه های امتحانی خودش راباد می زند با لب و لوچه آویزان میگوید: وای کنکور! درسش خوب نبود و همیشه سرامتحان باسرخودکارش پایم را سوراخ میکرد.یا مدام باپیس بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 234 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 8:26

پایـی که جا مانـد31

قسمت سی ویکم توفیق احمد برایم کیک آورد.هر روز، علاقه ام به او بیشتر می شد.توفیق که شاهد علاقه اسرای مجروح به آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام بود، گفت: بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 229 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 22:01

پایـی که جا مانـد32

قسمت سی ودوم علی مظلوم ترین مجروحی بود که در اسارت دیدم.اصلا نفهمیدم چطور شهید شد.بچه ّا دوز جنازه اش حلقه زدند.کسی نبود کریه نکند.نگهبان ها و پرستارها با صدای گریه وارد آسایشگاه شدند.هادی بلند شد و در حالی که بغض گلویش را گرفته بود و اشک می ریخت،گفت: هادی ادامه داد: امروز سوم شهریور 1367. توفی بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 234 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 22:01

عاشقان وقت نماز است...

"هرگز نمازت را ترک مکن " میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست تا یک " سجده " کنند حَتَّىإِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْ بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 225 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1396 ساعت: 1:53

پایـی که جا مانـد29

قسمت بیست ونهم وقتی لودر روی جنازه ها خاک می ریخت،باقر به هوش آمده بود.بعضی از عراقی ها می خواستند او را با جنازه ها خاک کنند،اما دیرنظامیان شیعه قبول نکرده بودند.دوعراقی با وجدان او را نجات داده و به پشت خط منتقل کرده بودند.باقر روح بلندی داشت.وقتی بچه ها در مورد صورتش دلداری اش دادند، خندید و گفت بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 233 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1396 ساعت: 3:49

پایـی که جا مانـد30

قسمت سی ام از عملیات هایی که بعد از قطعنامه به وقوع می پیوست در تعجب بودیم.عُمال سازمان به فرماندهی مسعودرجوی در عملیاتی به نام به ایران حمله کرده اند.مسعود رجوی در مصاحبه ای که از شبکه سراسری تلویزیون عراق پخش شد،گفته بود: قسمت سی ام از عملیات هایی که بعد از قطعنامه به وقوع می پیوست در تعجب بود بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 226 تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1396 ساعت: 3:49

رمان قبله من18

قسمت18 پوزخندی میزنم و زیر لب می گویم: چقد راحت ولم کردن. چه خوش خیال بودم که گمان میکردم ، ناراحتی من، ناراحتی آنهاست. فهمیدم که برایشان هیچ وقت مهم نبودم. تلفنم را روی میز میگذارم و ازجا بلند می شوم. موهایم را چنگ می زنم و دورم می ریزم . پشت پنجره ی اتاقم می ایستم و پرده ی حریر نباتی رنگ را کنار بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 271 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

رمان قبله من19

قسمت19 چشمهای جذابش گرد می شوند.ازجا بلند میشود و به طرفم میاید. سعی میکنم ترسم را پشت لبخندکجمپنهان کنم. خم می شود و شانه هایم را میگیرد و ازجا بلندم میکند. _ ببین دختر! اگر چادرت رو کنار بزاری... بعدیمدت چیزای دیگه رو کنار میزاری! اول چادرنمی پوشی،بعدش میگی اگر یقم بسته نباشه چی میشه؟ بعداگر یکم بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 260 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

سال نو مبارک...

همه به شما می گویند سال خوبی داشته باشید ولی من به شما می گویم : " سال خوبی را برای خودتان خلق کنید " به فکر آمدن روزهای خوب نباشید! آنها نخواهند آمد ... به فکر ساختن باشید... روزهای خوب را باید ساخت آرزو می کنم بهترین معمار سال جدید باشید... سال نو مبارک بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 232 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

شب نشینی با خدا

استاد فاطمی نیا : سحرها را از دست ندهید ؛ ولو دو رکعت هم اگر میتوانید نماز (نافله شب) بخوانید ... در این زمانه هم كه به بركت موبایل و تلویزیون و... اكثر مردم تا نیمه شب مشغول و سرگرم هستند ! سحرها را ضایع نكنیم ، اگر نماز مستحبی هم نخواندیم ، حداقل ده مرتبه " یا ارحم الرّاحمین" بگوییم! اگر آن را بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

پایـی که جا مانـد20

قسمت بیستـــم دیگر سرهنگ عراقی که مسن تر بود گفت : بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 228 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

سه دروغ...

روزى بود روزگاري. اين بود و آن نبود. غير از خدا هيچ کس نبود. پادشاهى بود. يک روز پادشاه دستور داد جار کشيدند که هرکس سه تا دروغ حسابى بگويد، من دخترم را به او مى دهم. همهٔ دروغگويان شهر آمدند و دروغى گفتند، اما به جائى نرسيدند و در عوض سرشان را از دست دادند.تا اينکه خبر به کچل رسيد که پادشاه اعلام ک بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 234 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

پایـی که جا مانـد21

قسمت بیست ویکـم ترابعلی گفت : - این بوی بد دردش از لگد شدنِ پای مجروحم کمتره !یک پیرمرد شیرازی که عموحسن نام داشت،مسن ترین اسیر آن قسمت بود. آن شب و شب های بعد مثل یک پرستار خصوصی کنارم بود.از شدت درد خوابم نمی برد. عمو حسن برای اینکه بهم روحیه دهد، گفت: قسمت بیست ویکـم ترابعلی گفت : - این بوی بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

پایـی که جا مانـد22

قسمت بیست ودوم حدود ساعت چهار عصر بود، افسران بخش استخبارات نظامی وارد زندان شدند. ارشد آن ها سرهنگ تمام بود. عراقی ها به دنبال آرپی جی زن ها، تیربارچی ها و تک تیر اندازهایی بودند که آن روز بیش از سی، چهل قایق عراقی را در جزایر مجنون منهدم کرده بودند. وقتی با کابل و باتوم به جان بچه ها افتادند، س بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

رمان قبله من20

قسمت20 خودم رو دراتاقم زندانی و در رو به روی همه قفل کردم. باید به خواسته ام می رسیدم. مادرم پشت در برام سینی غذا می گذاشت و التماس میکرد تادر رو باز کنم. از طرفی هم پدرم مدام صداش رو بالا می برد که: ولش کن! اینقدر نازشو نکش! غذا نمیخوره؟ مهم نیس! اینقد لوسش نکن...قسمت20 خودم رو دراتاقم زندانی و د بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 211 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

رمان قبله من21

قسمت21 کوله پشتیم روبرمیدارم و به سمت دستشویی می دوم. درش رو باز می کنم و درعرض چند ثانیه مشتم را پر از آب میکنم و صورتم رو می شورم. لبه های مقنعه ام خیس میشن. اما چه اهمیتی داره؟! مهم اینه که امروز قشنگ ترین روز زندگی منه! روزی که بدون ترس با پوشش مورد علاقه ام بیرون میرم. قسمت21 کوله پشتیم روبر بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 281 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

رمان قبله من22

قسمت22 محمد مهدی پناهی باوجود ریش نه چندان کوتاه و یقه ی بسته اش، درنظرم امل و عقب مانده نبود!! جذب تیپ و منش عجیبش شدم. ذهنم را به بازی گرفتم و در مدتی کم از او شدیدا خوشم آمد. تأهل او باعث شد خودم را به راحتی توجیه کنم: "من فقط به دید یه استاد یا پدر دوسش دارم!" اواسط دی ماه، یکی از هم کلاسی هایم بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 235 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

رمان قبله من23

قسمت23 بی اراده لبخند می زنم. چقدر برایم درس شیرین شده! سکوت می کنم و به فکر می روم. "کاش می شد بهش زنگ بزنم، چند روز صداش رو نشنیدم! اما به چه بهانه ای؟!" مادرم چند باری دستمال را خیس می کند و رویپیشانی و پاهایم می گذارد.خم می شود، صورتم را می بوسد و برای آماده کردن سوپ از اتاق بیرون می رود.قسمت23 بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 241 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09

رمان قبله من24

قسمت24 دردلم قند آب می شود. _ چشم! _ دوس دارم سر کلاس چهارشنبه ببینمت! تمام بدنم گر می گیرد. چه گفت؟؟؟!!! خدای من یکبار دیگر می شود تکرار کند؟؟؟؟!! دهانم را از جواب مشابه پر میکنم که مادرم به اتاقم می آید و می گوید: ناهارحاضره! بیارم؟ قسمت24 دردلم قند آب می شود. _ چشم! _ دوس دارم سر کلاس چهارشنبه بوی خدا...

ما را در سایت بوی خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bbooyekhoda3 بازدید : 273 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 1:09